سرنوشت مصطفی رجوی
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
سرنوشت مصطفی رجوی را از این سایت دریافت کنید.
مصطفی یا محمد رجوی؛ سرنوشت کودک خردسالی که در آغوش شهید لاجوردی قرار گرفت
مصطفی یا محمد رجوی؛ سرنوشت کودک خردسالی که در آغوش شهید لاجوردی قرار گرفت
نوزدهم بهمن ۱۳۶۰، وقتی خانه موسی خیابانی یا همان مرکز فرماندهی ترورهای منافقین در تهران ضربه خورد، موسی خیابانی نفر اول سازمان در ایران، اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی و حدود ۲۰ نفر دیگر از ردههای بالای سازمان در آن خانه حضور داشتند که به دلیل تیراندازی بهسوی مأمورین به هلاکت رسیدند.
همه اهالی آن خانه در زعفرانیه تهران در عملیاتی موفقیتآمیز کشته شدند و به دنبال آن ترورهای سازمان در ایران به دلیل از بین رفتن اتاق فرماندهی متوقف شد. اما آن عملیات یک بازمانده هم داشت!
کودکی خردسال که به روایتی در همان سال متولدشده بود و حاصل ازدواج مسعود رجوی و اشرف ربیعی بود. در حین عملیات و در میان شلیک سنگین از هر دو طرف یکی از پاسداران صدای کودکی را از داخل خانه میشنود و بهقصد نجاتش خود را با فداکاری به داخل خانه رسانده و کودک را در آغوش میگیرد. هرچند آن پاسدار در لحظه بازگشت با اصابت گلوله از سوی منافقین به شهادت رسید، اما مصطفی رجوی را به آغوش شهید لاجوردی رساند.
دقایقی بعد از پایان عملیات، شهید لاجوردی دادستان تهران، درحالیکه همان کودک را در آغوش داشت در مقابل دوربین صداوسیما به توضیح عملیات پرداخت و البته خطاب به پدربزرگ کودک یا همان پدر مسعود رجوی، گفت که برای تحویل گرفتن کودک میتواند به دادستانی مراجعه کند.
خیلی زود مصطفی رجوی به پدربزرگش در مشهد تحویل داده شد و منافقین به دستور مسعود رجوی بعد از چند سال او را بهصورت پنهانی از کشور خارج کرده و به فرانسه منتقل کردند. مصطفی بعد از ورود به فرانسه در تشکیلات منافقین به نام محمد رجوی شناخته میشد. وی در همانجا تا مدتی تحصیل کرد تا اینکه با دستور پدرش به پادگان اشرف در عراق منتقل شد.
دلیل انتقال محمد به اشرف این بود که در سال ۱۳۶۸ و بعد از شکست سنگین منافقین در عملیات مرصاد، ابتدا رجوی بحث طلاقهای اجباری را پیش کشید و در ادامه دور نمودن همه علاقهها و وابستگیهای اعضا در زمان جنگ عراق باکویت نیز بحث جدایی فرزندان از خانوادهها را مطرح ساخت. در زمان جنگ کویت رجوی با بهانه خطر این جنگ برای کودکان آنها را از خانوادهها جدا کرد و به اروپا برد و در پانسیونهای متعلق به سازمان نگهداری کرد. سالها بعد زمانی که پادگان اشرف با بحران نیرو مواجه بود، این بچهها را که عموماً در دوره پایان نوجوانی بودند به اشرف بازگرداند و دراینبین محمد را هم که هیچگاه دلش نمیخواست به پادگان اشرف در بیابانهای عراق برود، همراه آنها به اشرف برد.
حضور محمد رجوی در پادگان اشرف یک استفاده بزرگ برای مسعود رجوی داشت که درواقع نشانگر ازخودگذشتگی او بود، درواقع رجوی میخواست بگوید من استثنایی قائل نیستم و پسر خودم را هم به پادگان اشرف آوردم. محمد با ورود به پادگان اشرف آنچنان ناراضی بود که از همان روزهای اول سر ناسازگاری گذاشت و سرکردگان ردهبالای سازمان نیز برای پنهان نمودن نارضایتی محمد رجوی از مناسبات فرقهای درون منافقین و اختلاف با پدرش او را در خانهای جدا در پادگان اشرف جایداده بودند و انواع و اقسام امکانات را با این هدف که وی را راضی نگهدارند، در اختیارش میگذاشتند.
هرچند رجوی سعی داشت با حضور پسرش در اشرف به نیروها القا کند که هیچ استثنایی قائل نیست، اما غیر از شرایط زندگی متفاوت محمد که فقط مسعود و مریم و چند نفر از ردههای بالا تا حدی امکان آن را داشتند، در همان زمان دیدار خانوادهها با فرزندانشان در پادگان اشرف ممنوع بود و همه نوجوانان باید روزانه در کلاسهایی با موضوع «گذشتن از خانواده» شرکت میکردند. در همان زمان محمد هرگاه که اراده میکرد میتوانست پدرش را ببیند.
بااینحال محمد رجوی که در اروپا درسخوانده و بزرگشده بود، کل این پادگان را زندان میدانست و باوجود برخورداری از حداقل ۶ نفر محافظ، یکبار برای فرار اقدام نمود. وی با همراهی چند تن از دوستان هم سن و سال خودش همراه با یک خودروی سنگین نظامی شبانه به سیمخاردارهای اطراف پادگان اشرف زد و درحالیکه سعی داشت از سقف کامیون به آنسوی سیمهای خاردار بپرد، توسط یکی از محافظین دستگیر شد. نفرات همراه محمد همگی به انفرادی منتقل شدند و بهشدت تحتفشار کتک و شکنجه قرار گرفتند. اما محمد صرفاً به محل اقامت خودش منتقل شد و در آنجا محبوس ماند.
بعد از سقوط صدام و ورود آمریکاییها به عراق، کمکم آمریکاییها به سراغ اشرف و ساکنان آن نیز آمدند تا هم از وضعیت پادگان اشرف و همظرفیت ساکنان آن برای بهکارگیری در عراق مطلع شوند. به گفته اعضای جداشده، مترجم فارسی آمریکاییها چند بار خواهان صحبت نظامیان آمریکایی با پسر مسعود رجوی شد که هر بار با مخالفت شدید سرکردگان سازمان روبهرو شدند. سرکردگان سازمان بهشدت تلاش میکردند تا مواضع او در قبال سازمان مخفی بماند.
محمد رجوی با منافقین به لیبرتی منتقل شد و در مراحل انتقال به کشور آلبانی او نیز از عراق خارج شد و به کشور نروژ فرستاده شد. محمد در نروژ از یکسو دیگر یک نوجوان نبود که با فشار و محدودسازی سرکردگان سازمان امکان صحبت کردن علیه تشکیلات منافقین را نداشته باشد. از سوی دیگر نیز ترس از تصمیم سازمان به حذف او که البته برای منافقین مسئله دور از ذهنی نیست و محمد نیز به دلیل زندگی در اشرف با این مسئله آشنایی کامل دارد، باعث شد تا فقط چند بار آنهم بهصورت مختصر به انتقاد از سازمان بپردازد.
انتقادات او واکنش سازمان را به این صورت در برداشت که شرایط راحتتری را برای زندگی او در نروژ فراهم کنند. از حقوق چند هزار دلاری ماهانه تا خرج بالای تحصیلش دریکی از دانشگاههای معتبر نروژ ازجمله امکاناتی بود که سازمان برای ساکت کردن پسر رجوی پرداخت میکند.
امروز پسر رجوی بانام مستعار در اروپا زندگی میکند و هرچند بهطور کامل از سوی منافقین حمایت و محافظت میشود، اما بازهم عقدههای او از پدرش، سالهای زندگی اجباری در اشرف سبب شده تا انتظار افشاگریهای دیگری نیز در مورد او وجود داشته باشد.
اشرف ربیعی
اشرف ربیعی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
اشرف ربیعی (رجوی) (۱۳۳۰–۱۹ بهمن ۱۳۶۰) از اعضای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران و همسر مسعود رجوی بود.نگارهای از اشرف ربیعی
زندگینامه[ویرایش]
اشرف ربیعی در سال ۱۳۳۰ در زنجان متولد شد. وی دانشآموختهٔ رشتهٔ فیزیک دانشگاه صنعتی شریف بود. وی در سال ۱۳۵۰ از طریق خلیل طباطبایی با سازمان مجاهدین مرتبط شد. به دنبال دستگیری طباطبایی در سال ۵۱ وی نیز بازداشت شد.[۱] اشرف ربیعی در سال ۱۳۵۲ برای بار دوم از طریق علی اکبر نبوی نوری با سازمان مجاهدین ارتباط برقرار و در سال ۱۳۵۲ پس از آزادی از زندان با او ازدواج کرد. اما مجدداً در سال ۱۳۵۵ دستگیر شد و تا سال ۱۳۵۷ در زندان به سر برد. اکبر نبوی نوری شوهر اول او در درگیری با ساواک در سال ۱۳۵۵ کشته شد.[۲] او پس از انشعاب سال ۱۳۵۴ به همراه علی اکبر نبوی نوری اقدام به ایجاد یک تشکل مستقل بنام «فریاد خلق» نمود که ماهیت اسلامی سازمان را دارا بود. اشرف مجدداً در سال ۱۳۵۵ دستگیر شد و تا دی سال ۱۳۵۷ در زندان به سر برد. وی بعد از آزادی از زندان در دی ماه ۱۳۵۷ نقش مؤثری در عضوگیری و سازماندهی زنان در سازمان مجاهدین داشت.
اشرف ربیعی در تیر ماه ۱۳۵۸ با مسعود رجوی ازدواج کرد و خطبه عقد آنها نیز توسط سید محمود طالقانی قرائت شد و ثمرهٔ این ازدواج فرزند پسری بنام مصطفی است. وی در انتخابات مجلس ۱۳۵۸شرکت نمود اما نتوانست به مجلس راه یابد.[۳] با اوجگیری اختلافات حکومت با مجاهدین و با شروع مبارزهٔ مسلحانهٔ سازمان، مسعود رجوی برای تشکیل شورای مقاومت، به پاریس رفت و فرماندهی سازمان در داخل کشور بر عهده موسی خیابانی قرار گرفت. در دوران فاز مسلحانه، اشرف ربیعی و رهبران و اعضای سازمان مجبور به زندگی مخفیانه شدند. او سرانجام در سپیده دم روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ که طی آن نیروهای سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مرکز اصلی مجاهدین در تهران، محله زعفرانیه را محاصره و پس از چند ساعت درگیری مسلحانه تصرف کردند، کشته شد. در این واقعه علاوه بر اشرف، ۲۲ نفر از جمله موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان، آذر رضایی همسر موسی خیابانی در درگیری مسلحانه کشته شدند. گفته میشود اشرف ربیعی در آشپزخانه خانه زعفرانیه به پشت افتاده بود و در اثر اصابت چند تیر کشته شد.[۴] پسر خردسال مسعود و اشرف، مصطفی رجوی (معروف به محمد) نیز در این واقعه به دست پاسداران و لاجوردی افتاد و سپس به پدر بزرگ او (پدر رجوی) در مشهد تحویل داده شد. مجاهدین بعدها این روز را «عاشورای مجاهدین» نامیدند.
قرارگاه اشرف یا شهر اشرف از روی نام وی نامگذاری گردید. این قرارگاه تا مدتها پایگاه اصلی نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق بود.
منابع[ویرایش]
سازمان مجاهدین خلق - تاریخچه -نگاه آماری به زنان سازمان بایگانیشده در ۳ ژانویه ۲۰۱۸ توسط Wayback Machine
↑ ، به کوشش محسن کاظمی.، تهران: سوره مهر، ۱۳۸۹، ص. ۴۴۰، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۷۱-۴۲۳-۸
↑ Ervand Abrahamian (1989), , Society and culture in the modern Middle East, vol. 3, I.B.Tauris, p. 181, ISBN 978-1-85043-077-3
↑ «اشرف ربیعی؛ از «فریاد خلق» به «منافق خلق»». . ۲۰۱۷-۰۳-۱۵. دریافتشده در ۲۰۱۸-۰۷-۲۷.
↑ «دوئل مرد شماره ۲ سازمان با فرمانده/چشم در چشم با موسی خیابانی». . ۲۰۱۷-۰۲-۰۷. دریافتشده در ۲۰۱۸-۰۷-۲۷.
گسترش نبو
سازمان مجاهدین خلق ایران
ردهها: اعضای سازمان مجاهدین خلق ایراندانشآموختگان دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریفدرگذشتگان ۱۳۶۰درگذشتگان ۱۹۸۱ (میلادی)زادگان ۱۹۵۲ (میلادی)کشتگان اهل ایران
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟