معنی کلمه مراقب
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
معنی کلمه مراقب را از این سایت دریافت کنید.
مراقب
معنی مراقب - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید
مراقب
/morAqeb/
مترادف مراقب: پاسدار، حارس، دیده بان، دیده ور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان، آگاه، گوش بزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر، رقیببرابر پارسی: نگهبان، پاسدار، دیده بانبستن تبلیغات
فارسی به انگلیسی
attentive, watchful, observant, vigilant, chary, jealous, minder, observer, sedulous, tender
مترادف ها
attentive (صفت)
مواظب، متوجه، مراقب، بادقت، ملتفت
watchful (صفت)
دقیق، مواظب، مراقب، پاسدار، بی خواب
vigilant (صفت)
حساس، هوشیار، گوش بزنگ، مراقب، بیدار
observant (صفت)
هوشیار، مراقب، مراعات کننده
guarding (صفت) مراقب observing (صفت) مراقب، بپا contemplative (صفت)
خیالی، مراقب، متفکر، تفکری، وابسته به غور و تعمق
meditating (صفت) مراقب open-eyed (صفت) هوشیار، مراقب preserving (صفت) مراقب scrutinizing (صفت) دقیق، مراقب wide-awake (صفت)
هوشیار، مراقب، اگاه، سرحال، هشیار، کاملا بیدار
tendering (صفت) مراقب بستن تبلیغات
لغت نامه دهخدا
مراقب. [ م ُ ق ِ ] ( ع ص ) نگرنده. مواظبت کننده. مواظب. ناظر. نگران. که می پاید و مراقبت میکند :
رو مراقب باش بر احوال خویش
نوش بین در داد و اندر ظلم نیش.
مولوی.
مدتی زن شد مراقب هر دو را
تا که شان فرصت نیفتد در خلا.
مولوی.
|| حارس. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). نگهبان. حافظ. نگهدار. نگاهبان. ( یادداشت مؤلف ). که حفاظت و حراست و نگهبانی کند. نعت فاعلی است از مراقبة. رجوع به مراقبة شود. || مترقب. ( از متن اللغة ). منتظر. متوقع. چشم دارنده. چشم به راه :
سه مدحت فرستادم ای فخر عالم
به هریک بدم مر صلت را مراقب.
حسن متکلم.
|| ترسنده. ( فرهنگ خطی ). خائف. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) . || در اصطلاح عرفا، نگاهدارنده قلب از بدی ها. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مراقبه و مراقبت شود.
مراقب. [ م َ ق ِ ]( ع اِ ) ج ِ مرقب. ( متن اللغة ). رجوع به مَرقَب شود.
بستن تبلیغات
فرهنگ فارسی
مراقبت کننده، نگهبان
( اسم ) ۱- مراقبت کننده مواظب . ۲- نگاهبان . ۳ - نکاهدارند. قلب از بدیها جمع : مراقبین .
فرهنگ معین
(مُ قِ ) [ ع . ] (اِ فا. ) نگهبان ، مراقبت کننده .
فرهنگ عمید
۱. مراقبت کننده، نگهبان.
۲. (تصوف ) سالکی که در حال مراقبت است.
واژه نامه بختیاریکا
چارنا؛ لَر کَش حال بین
جدول کلمات
بپا
فارسی به عربی
متیقظ , مراقب , مراقبة , ملتزم
پیشنهاد کاربران
ترتیب: قدیمیجدیدرای موافقرای مخالف
مبینا٠٧:٠٠ - ١٣٩٥/١١/١٦
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
پَوابَتpavãbat ، پَواباکpavãbãk، پَوابار pavãbãr ( پواب از اوستایی: پَواو= مراقبت + «اَت، آک، آر» )
مِنائیساک menãisãk، مِنائیسار menãisãr، مِنائیسَت menãisat ( منائیس از اوستایی: مِنائیچا= مراقبت + «آک، آر، اَت» )
دَتَراناک datarãnãk، دَتَرانار datarãnãr، دَتَرانَت datarãnat ( دَتَران از اوستایی: دَدَران= مراقبت + «آک، آر، اَت» )
زَئِماک zaemãk، زَئِمار zaemãr ، زَئِمَت zaemat ( زَئِم از اوستایی: زَئِمَن= مراقبت + «آک، آر، اَت» )
«ات» پسوند سنسکریت است
گزارش28 | 2
ابراهیم١٣:٤٦ - ١٣٩٦/٠٥/٠٣ بپا
گزارش21 | 1
رضا فتحی پور٢١:٥٠ - ١٣٩٦/٠٩/٠١ بپاگر
گزارش18 | 1
شهریار آریابد١٠:٣٨ - ١٣٩٨/٠٢/٠٤
در پارسی " پایشگر " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پایش = مراقبت
پایندگان ، پایشگران= مراقبین
گزارش28 | 1
عاطفه موسوی١٥:٣٦ - ١٣٩٩/٠٩/١٦ Proctor
گزارش5 | 1
فرزاد بهداروند٠٩:٠٦ - ١٤٠١/٠٥/٢٧
پایَندِه = مراقب ، نگهبان ، دیده بان
مترادف در زبان لری بختیاری:
وادیار ، وادیاری ، کیشیک ، بِپا، دیڌِبُوݩݩݩن
گزارش5 | 0
هومن٢٠:٠٩ - ١٤٠١/٠٩/٢٥ پرستار
گزارش2 | 0
مشاهده پیشنهاد های امروز
معنی یا پیشنهاد شما
+ افزودن عکس و لینک
معنی مراقب
معنی واژهٔ مراقب در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
مراقب
لغتنامه دهخدا
مراقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نگرنده . مواظبت کننده . مواظب . ناظر. نگران . که می پاید و مراقبت میکند :
رو مراقب باش بر احوال خویش
نوش بین در داد و اندر ظلم نیش .
مولوی .
مدتی زن شد مراقب هر دو را
تا که شان فرصت نیفتد در خلا.
مولوی .
|| حارس . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نگهبان . حافظ. نگهدار. نگاهبان . (یادداشت مؤلف ). که حفاظت و حراست و نگهبانی کند. نعت فاعلی است از مراقبة. رجوع به مراقبة شود. || مترقب . (از متن اللغة). منتظر. متوقع. چشم دارنده . چشم به راه :
سه مدحت فرستادم ای فخر عالم
به هریک بدم مر صلت را مراقب .
حسن متکلم .
|| ترسنده . (فرهنگ خطی ). خائف . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) . || در اصطلاح عرفا، نگاهدارنده ٔ قلب از بدی ها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مراقبه و مراقبت شود.
جستوجوی مراقب در واژهنامههای دیگر
نگارش معنی دیگر برای مراقب
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟